یادم میاد مقداری از موهای اطراف سرش کمی سفید شده بود. هر وقت جلوی آینه می ایستاد و خودش را می دیدآه حسرتی می کشید و میگفت: آخر پیر شدیم و شهید نشدیم. آنقدر با حسرت ونگرانی این جمله را بیان میکرد که اشتیاق به شهادت را در کلامش میدیدم او با این جملات مرا آماده میکرد و مهیا میشد برای پرواز

راوی : همسر شهید مدافع حرم سجاد طاهرنیا

@Modafeaneharaam


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها